واژه هـــ ـای تــــب دار |
ابرها
"اودسان" [ چهارشنبه 95/11/27 ] [ 12:10 صبح ] [ اودسان ]
[ نظر ]
این بار بهانه ی سیب و گندم و من و تو نیست [ سه شنبه 95/11/26 ] [ 1:24 عصر ] [ اودسان ]
[ نظر ]
بـا من،
" سعدی" [ دوشنبه 95/11/25 ] [ 1:47 عصر ] [ اودسان ]
[ نظر ]
تو قلم می شوی و من با عینک دلخواهم در توهمی فانتزی خود را مخاطب نوشته هایت می بینم باید سالها بگذرد تا زمان همدلی خیال های کودکانه ام را روشن کند. رویای تصویرم را در خیال نگاهت دگر بار جستجو می کنم چیزی نیست جز طبیعت خویش خواهی همیشه من ! "اودسان"
[ شنبه 95/11/23 ] [ 8:1 عصر ] [ اودسان ]
[ نظر ]
تنها تر از شلوغی های بی کسی , کجاست ؟ آن خلوت نــــاب ازل شربت شیرین خواستن و فراموشی محو هیچ بودن , نخواســــــتن راحت تر از کوچه ای باریک و رویایی و مهربان تر از دلسوزیهای بدلی رها از دلتنگی های نافرم چــــرا های بــــ ـی پــــروا جـــــواب هــــ ـای ناگفته کمی سر در گریبان یک لبخند کمـی ســــاده رها از بنــــــــد از هراسیدن , ازنافرجام های تکراری کمی مردن در این رویای بیداری کمی عطر و کمی مستی خزیدن در شب پستی نه آهنگی نه آن رنگین کمان بی رنگی به آرامی یک شب مهتاب و یک برکه همچون آرامشی پس از طوفان و بازمانده ای آرام و شطرنجی "اودسان"
[ دوشنبه 95/11/18 ] [ 9:30 صبح ] [ اودسان ]
[ نظر ]
صدایی آمد خاطراتی که تداعی می کردند بی صدا ناله میکرد که نبوغ جسمم را به انتهای خود رسیدم "اودسان"
[ جمعه 95/11/15 ] [ 12:22 عصر ] [ اودسان ]
[ نظر ]
گاهی یادم میاد که خیلی چیزها را فراموش کرده ام در آزمایشگاهی یا دیوارهای سپید که باید دکمه ای بزنم شاید گردویی ... نانی ... و چندبار اشتباهی راهی تکراری میروم چند بار اشتباهی ... چندبار آزمون و خطا "اودسان" [ سه شنبه 95/11/5 ] [ 11:0 عصر ] [ اودسان ]
[ نظر ]
امشب گریه دارم از جنس بغض سنگ زجنس بیداری و یک حس دلتنگ نگران اشک هایم نیستم زمین قدر آنها را میداند هراز گاهی بهانهها از بایگانی بیرون میآیند تا بغضها هوایی تازه کنند آسمان هم خواست برایم غزلی گریه کند آنقدر چتر گشودم که باران گم شد... "اودسان" [ سه شنبه 95/11/5 ] [ 10:51 عصر ] [ اودسان ]
[ نظر ]
بوی نا میدهد
[ یکشنبه 95/11/3 ] [ 1:38 عصر ] [ اودسان ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |